روزی دیگر است و من با خیال نگاهت دوباره طلوع کرده ام تا لبخند بزنم به تمام لحظه هایی که بودن تو را نفس می کشند بین رفتن و ماندن فقط یک نگاه فاصله بود نگاه به چشم هایی که خیس التماس بودند..... می دانم در تمام نفس های من جاری هستی می دانم لحظه ساز زندگی سردم ترانه ی گرم بودن توست می دانم پرواز دوباره در آسمان نگاهت تمنایی محال است می دانم باید رفتنت را باور کنم و خوب می دانم که هیچ وقت باور نمی کنم و هر روز مشتاق تر از روز قبل انتظار آمدنت را می کشم آیا این شب تاریک هجران و انتظار سپیده دم زیبای وصال را به دنبال دارد؟ نمی دانم........ هیچ نمی دانم.......
موضوع مطلب : آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |
||||